معرفی
سعید عاکف
سعید عاکف، نویسنده و خاطره نویس دفاع مقدس.
اطلاعات کلی
این نویسنده بیشتر در گونهیِ ادبیِ خاطرهنویسی و زندگینامهنگاری شهدا و جانبازان قلم زده که به تعدادی از آنها اشاره میشود:/p>
«حکایت زمستان» حکایت حال رزمندهای به نام«عبّاس حسین مردی» است که به دست عراقیها گرفتار میشود. آنها اقدام به دفن او به همراه تعداد دیگری از رزمندگان در یک گور دسته جمعی می کنند. وی با توسّل به حضرت ابوالفضل(علیه السلام) به گونهای معجزهآسا نجات مییابد و بعد از آن در دلِ دشمن، بارها دست به عملیات شهادت طلبانه می زند.
«خاکهای نرم کوشک»: روایت زندگی شهید عبدالحسین برونسی؛ با توجه به گفتههای خانواده و همرزمان او.
«ساکنان مُلک اعظم»: خاطرات فرماندهان گمنام مثل شهیدان علی حسینی، ابراهیم آزادهی جانباز محمّدجواد سالاریان.
«جای خالی خاکریز»: خاطرات جانباز شیمیایی محمّدحسین سلطانی.
«مسافران ملکوت»: 20 خاطره همراه با تصاویر رنگی از سردار شهید حاج احمد کاظمی.
«هاجر در انتظار»: شهید کریمی از نگاه همسرش...
حکایت زمستان
متن این کتاب توسط یک خانم تایپ شده است. ایشان درگیر کار بود که یک روز همسرش آمد نزد نگارنده. گفت: «خانم من تابهحال کتابهای خاطره زیادی را تایپ کرده است، ولی به لحاظ روحی و روانی، هیچ کتابی تا این اندازه روی او تأثیر نگذاشته بود.»
بااینکه دلیل چنین حرفی را بهخوبی میدانستم، ولی خواستم از زبان خودش بشنوم. بنابراین علتش را پرسیدم. گفت: «صحنههای تکاندهنده شکنجۀ اسرا، اعصاب او را بههمریخته است، طوری که تابهحال چند بار در حین تایپ، به گریه افتاده است.»
و گفت: «خانمم تا حدی تحت تأثیر قرار گرفته که گاهی بااینکه تشنه است، برای ابراز همدردی با اسرایی که سالها از اتمام اسارت آنها میگذرد، تا چند ساعت آب نمیخورد. گاهی هم از خیر خوردن غذا میگذرد...»
کیلومترها آنسوتر از خطوط مقدم جنگ، در عمق خاک عراق و در دل اردوگاههای مخوف، اسرای ما جبهههای جدیدی را علیه دشمن گشوده بودند که مقاومت در آنها حرف اول را میزد; مقاومتی که دشمن را در کشور خودش هم به خاک مذلت مینشاند.
بزم باران
شهید حاج حبیب لکزایی، دُرّی است که به تازگی و به لطف حضرت حق،
و عنایت مولا صاح بالزّمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف، آن را از بحر
سیستان کشف کرده و اینک پیش روی مخاطبان قرار داد هایم.
سیستان، جبهۀ جدیدی است که به لطف خدا و با همۀ ب یمهر یها و
ک ملطف یهای برخی دس تاندرکارانی که انتظار بیشتری از آنها است قدم
در آن گذاشت هام. م یخواهم بدون هیج تعارف و اغماض، یک جمله بگویم:
این جبهه، جبه های است که به شدت نسبت به آن غفلت ورزیده شده است
و بر ماست که تا همه چیزمان را آنجا از دست نداد هایم، به خودمان بیاییم
و آستین همت را درست و حسابی بالا بزنیم.

خاکهای نرم کوشک
تقریض رهبر معظم بر خاکهای نرم کوشک
میترسم این کتاب به دستتان نرسد
الان چند سالی است که کتابهایی دربارهی سرداران و فرماندهان جنگ باب شده و مینویسند و بنده هم مشتری این کتابهایم و میخوانم. با اینکه بعضی از اینها را من خودم از نزدیک میشناختم و آنچه را هم که نوشته، روایتهای صادقانه است- این هم حالا آدم میتواند کم و بیش تشخیص دهد که کدام مبالغهآمیز است و کدام صادقانه است- بسیار تکاندهنده است. آدم میبیند این شخصیتهای برجسته، حتی در لباس یک کارگر به میدان جنگ آمدهاند؛ این اوستا عبدالحسین بُرُنسی، یک جوان مشهدی بنّا که قبل از انقلاب یک بنا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشتهاند و من توصیه میکنم و واقعاً دوست میدارم شماها بخوانید.